در حالی که نظام سرمایه داری درسطحی وسیع به معیشت مردم هجوم برده و به آنها فقر و فلاکت را تحمیل میکند، کارگران در جهت مبارزه با فقر و فلاکت علیه سرمایه داری دست به ایجاد سنگرهای مبارزاتی می زنند. یکی از این سنگرها سنگر جنبش افزایش دستمزد است که با توجه به تورم روز افزون و نابود کننده و دوره ای که هر سه ماه بر دسترنج و جیب خالی توده های طبقه هجوم برده و آنها را هر روز فقیرتر میکند، سازماندهی این جنبش را جزو مهمترین وظایف کمونیستها قرار داده است.
طبقه کارگرایران از بدو شکگیری و بوجود آمدنش در مبارزه ای بی امان با سرمایه داری برای به دست آوردن دسترنج حقهء خود که در شرایط خاص تاریخی شکل گرفته طوماری از مبارزه علیه فقر وفلاکت را که تاریخ این جنبش میباشد شکل داده است. بنابراین برای مبارزه ای کم اشتباه و منسجم تر لازم دانستم تاریخچه و آماری هر چند کوتاه و کم بنیه ارائه دهم تا در دسترس مبارزین کمونیست قرار گیرد.
وضعیت مادی طبقه کارگر ایران
برای درک وضعیت مادی و حقوقی طبقه کارگر ایران مطالعه شرایط استخدام نیروی کار در این کشور اهمیت بسیار دارد. فقدان آمار و مطالعات لازم در این مورد مانع بررسی همه جانبه این مساله می شود. لیکن وجود برخی اطلاعات به ما امکان می دهد مساله را تا حدودی مورد توجه قرار دهیم.
دستمزد در صنایع کارخانه ای ایران و مهمترین آن صنایع نساجی به طور عمده بر پایهء سیستم کارمزدی قرار داشت و به این مناسبت شدت کار در صنایع به حد اعلا می رسید. در کارخانه های قند و در بخش کارهای ساختمانی معمولا از سیستم روز مزد استفاده می شد. در موسسات شرکت نفت انگلیس و ایران سیستم حقوق ماهانه معمول بود. بنا به نوشته ال ول ساتن – که در طول خدمتش شرکت نفت را از جهات مختلف مورد مطالعه قرار داده است –کارمندان و کارکنان شرکت به سه گروه تقسیم می شدند. گروه اول را اروپاییان تشکیل میدادند که در ضمن چند تن از کارمندان ایرانی هم که تحصیلات عالیشان را در انگلستان انجام داده بودند جزو این گروه محسوب می شدند. گروه دوم از کارمندان هندی و پاکستانی و ایرانی و تکنسینهای متوسط تشکیل می شد. گروه سوم خود از سه دسته بوجود می آمد:1) کارگران ماهر و سر کارگران 2) کارگران متخصص 3) کارگران غیر ماهر. دو دستهء اخیر را منحصرا کارگران ایرانی تشکیل می دادند.
شرکت نفت این دسته از کارگران را بیشتر از طریق پیمانکاران استخدام میکرد و در نتیجه در مقابل آنان رسما تعهدی نداشت و شیوه مرسوم دستمزد در شرکت شامل حالشان نمیشد. این دسته از کارگران از لحاظ مسکن هیچ نوع تامینی نداشتند و پیمانکاران در هر لحظه ای که می خواستند می توانستند اخراجشان کنند. این شیوه خرید نیروی کار در کشورهای نیمه مستعمره و مستعمره رواج داشت و غیر انسانی ترین شکل آن بود.
نحوهء دستمزد در بخشهای مختلف پیشه وری و از جمله در عمده ترین آن – یعنی قالی بافی – پیش از هر چیز در خدمت بالا بردن سود کارفرمایان کارگاهها و سرمایه داران خارجی بود. مزد کارگر قالیباف را تعداد گره هائی که میزد تعیین می کرد و همین باعث می شد که کارگر در زمانی طولانی تر و با سرعتی بیشتر کار کند. در بسیاری از موارد استاد قالیباف از سرمایه دار سفارش تحویل می گرفت و آنگاه کارگران لازم را خود استخدام می کرد و به آنان مزدی می پرداخت. در امور ساختمانی نیز همین سیستم پرداخت مزد – که از لحاظ ظاهری به سیستم پیمانکاری انگلیسی ها در صنعت نفت شباهت داشت معمول بود. گاه نیز به استادان قالیباف و سرکارگران به طور ماهانه حقوق می پرداختند و با کارگران قالیباف برای هر بافت هر قالی قرارداد می بستند. این شیوه را به خصوص سرمایه خارجی به کار می برد. به عنوان مثال شرکت انگلیسی شارک در اواسط سالهای بیست کار خود را بر این شیوه تنظیم کرده بود.
در راه آهن نیز بسیاری از کارمندان و کارگران به عنوان پیمانکار و بسیاری نیز به عنوان کارگر ساده روز مزد کار میکردند و فقط پرسنل متخصص آن حقوق ماهانه دریافت میداشت. سیستم دستمزد در شرایط ایران نیمه فئودال و ایرانی که سخت تحت نفوذ سرمایه خارجی بود شکل گرفت.
همان طور که مارکس خاطر نشان کرده است در تعیین ارزش توان کار عوامل دو گانه ای دخالت می کند: عامل تاریخی و عامل معنوی. از لحاظ تاریخی دستمزد کارگران ایرانی تحت چنان شرایط دشواری شکل گرفت که ناچیزی و نامساعد بودن اشکال آن را برای کارگر اجتناب ناپذیر میکرد. این شرایط که در طول تاریخ به وجود آمده بود باعث شد که مزد کارگر در پایین ترین سطح ممکن باقی بماند. عامل مهم دیگری نیز در ناچیز بودن مزد نقش اساسی داشت ثابت ماندن احتیاجات دهقانان و کارگران در یک سطح مشخص بود. زیرا فئودالیسم و سرمایه داری میکوشیدند با انگیزه کسب مافوق سود با اعمال زور از بالا رفتن سطح نیازهای اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی زحمتکشان جلو گیری کنند.
برای تعین ارزش توان کار و سطح دستمزد باید میزان مایحتاج زندگی اجتماعی و احتیاجات طبیعی لازم برای تولید و بازتولید توان کار مشخص شود. "......میزان آنچه به حداقل مایحتاج معروف است و نوع ارضای ان خود محصول شرایط تاریخی است و قبل از هر چیز به سطح فرهنگ کشور بستگی دارد. در ضمن این مساله تا حد زیادی وابسته به عادات و در خواستهای طبقه کارگر است. یعنی به شرایطی که این طبقه در آن شکل گرفته است"
با وجود توده عظیم دهقانان فقیر و خیل بیکاران در شهرها مزد کارگران نمیتوانست زیاد باشد. در چنین موقعیتی توان کار به بهایی بس ناچیزتر از ارزش واقعی خریداری می شد و مزد کارگر حداقل مایحتاج خانواده او را هم کفاف نمی داد. کارگران در فقری سیاه به سر می بردند و قادر نبودند نیازهای اولیهء خود را از لحاظ غذا و پوشاک و مسکن و استراحت تامین کنند. استثمار غارتگرانه آنها را می فرسود و به مرگ زودرس محکوم می کرد.
در کارخانجات نساجی دستمزد متوسط بافنده غیر متخصص روزانه سه قران و در کارخانجات پنبه پاک کنی حد متوسط دستمزد کارگر 5/2 قران بود. بنا به نوشته روزنامه پیکار در صنایع و در ساختمان راه آهن سرتاسری ایران، دستمزد کارگران غیر متخصص از روزی 5/2 تا سه قران تجاوز نمی کرد. در موسسات شرکت نفت انگلیس و ایران تا سالهای بیست مزد متوسط روزانه کارگران ایرانی سه قران و از 1930 (پس از اعتصاب کارگران نفت و بروز اختلاف بین انگلیس و ایران در سال 1932) به چهار قران ارتقاء پیدا کرد. حد متوسط دستمزد کارگران صنایع قالیبافی – که پیچیده ترین سیستم مزد در آن وجود داشت- روزی دو قران بود. یک مسئله دیگر را هم باید در نظر داشت و آن تفاوت موجود در سطح دستمزدها است که از وابستگی و عدم وابستگی کارگر به ده نشینی ناشی می شود. به عنوان مثال میتوان دستمزد را در کارخانجات پنبه پاک کنی (5/2قران در روز) در نظر گرفت که از دستمزد در کارخانجات نساجی و موسسات صنایع نفت کمتر بود. در صنعت پنبه- بر عکس صنایع نساجی و نفت که امر تولید دائمی است و رابطه کارگر با ده بسیار ضعیف است - فصل کار تولیدی چهار تا پنج ماه طول می کشید و اکثرا دهقانان در آن کار می کردند و کار در کارخانه برای آنان پیشه ای کمکی تلقی می شد. دهقانان برای تسهیل وضع دشوار خود و پرداخت بدهکاریهایشان به مالک بطور موقت در کارخانه به کار مشغول می شدند. مثلا در آغاز سالهای 30 در کرمانشاه بدلیل فقدان صنایع کارخانه ای و وجود تعداد زیادی دهقان فقیر دستمزد روزی 5/1 قران بود. وجود مداوم خیل عظیم دهقانان بیکار به سرمایه داران امکان میداد دستمزد را از سطحی که در صنایع عمده کارخانه ای کشور معمول بود پایین تر نگهدارند. در صنعت قالیبافی نیز سطح دستمزد پایین تر از دیگر صنایع بود. ویژگی سیستم کار مزد و روابط موجود در صنعت قالیبافی دستمزد را در پایینترین سطح ممکن نگه میداشت.
در قسمتهای دیگر تولید مثل تولید چرم، منبت کاری، تولید آرد، تولید آجر، و برخی بخشهای دیگر نیز دستمزد متوسط کارگر نزدیک به سه قران بود. میان دستمزد کارگران متخصص و غیر متخصص تفاوت بسیار وجود داشت. علتش تعداد متخصصان در قسمتهای مختلف صنعتی بود. بعنوان مثال در کارخانه کازرونی اصفهان کارگر غیر ماهر سه قران و فرد متخصص هفت قران مزد میگرفت. در کارخانجات پنبه پاک کنی کارگران متخصص (مثلا سر کارگر ماشینچی و سر کارگر گریسکاری) روزانه از چهار تا هشت قران مزد می گرفتند. میان حقوق استاد کار ایرانی و مکانیسین عادی خارجی نیز تفاوت زیادی وجود داشت. در اواخر سالهای بیست و آغاز سالهای سی در کارخانه کبریت سازی خویلی تبریز مزد روزانه استادکار ایرانی 10 تا 15 قران بود. در حالی که مکانیسین آلمانی آن 65 قران دریافت میکرد و علاوه بر آن کارخانه یک خانه سه اتاقه مجهز به بخاری و برق و باغ میوه نیز در اختیار او گذاشته بود.
در صنعت نفت اختلاف دستمزد بر اساس تبعیض نژادی بود. شرکت نفت انگلیس و ایران به طور ماهانه به یک کارگر ایرانی هشت تومان و به یک کارگر هندی سی تومان و به یک کارگر اروپایی یکصد و بیست تومان حقوق میپرداخت. هر چند که حقوق اروپاییان در حقیقت از این هم بیشتر بود زیرا شرکت خانه های بزرگ و خدمتکار در اختیار آنان می گذاشت و خرج مرخصی استحقاقی آنان را نیز می پرداخت. کارکنان هندی از مزایایی برخوردار بودند اما افراد گروه کوچک متخصصان ایرانی با حقوقی که از شرکت نفت می گرفتند به هیچ وجه نمیتوانستند زندگی نسبتا قابل قبولی برای خود تامین کنند.
سرمایه داران خارجی از شرایط تاریخی که پایین بودن سطح دستمزد کارگران ایرانی را سبب شده بود به عنوان اهرمی نیرومند در جهت استثمار هر چه بیشتر آنان بهره میگرفتند. زنان و بخصوص کودکان به بدترین وجهی استثمار می شدند. مزد زنان و کودکان بسیار ناچیز بود. در موسسات نخریسی بافندگی و قالیبافی مزد زنان بطور متوسط 5/1 قران بود. در بخشهای دیگر نیز سطح دستمزد اینان از همین حدود فراتر نمی رفت. کثرت تعداد زنان شاغل در صنایع قالیبافی، نخریسی، بافندگی و تولید ابریشم دقیقا معلول همین پایین بودن سطح دستمزد بود. کودکان کمترین مزد ممکن را دریافت می کردند و استثمار آنها غیر انسانی ترین اشکال را به خود میگرفت. دستمزد متوسط یک کودک در صنایع نساجی، کبریت سازی و چرمسازی تنها یک قران و در صنعت قالیبافی ازاین هم کمتر بود. کار اطفال در این صنعت اهمیت خاصی داشت و آنان سالها بعنوان شاگرد در این رشته استثمار می شدند. همین موضوع استفاده از کار زنان و اطفال باعث میشد که حقوق کارگران در سطح نازل بماند. این امر هم بنوبه خود وضع طبقه کارگر ایران را بدتر و فقر پرولتاریای این کشور را تشدید میکرد.
عدم پرداخت بموقع مزد و اخذ جریمه ها دستمزد واقعی کارگران را باز هم تقلیل میداد و آنان را در سر حد فقر نگه می داشت. در کارخانجات اغلب مزد کارگران بموقع پرداخت نمیشد و این موضوع آنان را به وام گرفتن از کارفرما ناگزیر می کرد. بدین ترتیب مزد کارگر هیچگاه یکجا بدست او نمیرسید. به عنوان مثال همه کارگران و والدین کودکانی که در کارخانه کبریت سازی خولی تبریز کار میکردند به شرکت بدهکار بودند. بنا به گفته یکی از برادران خویلی- حاجی محمد تقی- مجموعه این بدهکاریها در حوالی سالهای 30 به پانصد هزار ریال بالغ میشد. سرمایه داران نه تنها مزد کارگران را نمی پرداختند بلکه به کوچکترین بهانه ای آنان را جریمه نیز میکردند. اخذ جریمه به خصوص در صنایع نساجی و موسسات شرکت نفت انگلیس و ایران سخت رواج داشت. پایین بودن سطح دستمزد کارگر را مجبور می کند تا به خاطر دریافت مزد کافی (لاقل برای تامین خوراک خویش) مدت بیشتری کار کند.
"زمان بسیار طولانی کار روزانه همیشه با مزد کم همراه است ..." این گفته لنین در مورد صنایع ایران که قانون کار وجود نداشت و زمان کار منحصرا به اراده سرمایه دار و سطح دستمزد بستگی پیدا میکرد کاملا صادق بود.
طولانی ترین ساعات کار مربوط به قالیبافان بود که در زمستان 10 ساعت و در تابستان 12 ساعت کار می کردند. در این صنعت که بیشتر از اطفال و خرد سالان و اطفال استفاده می شد پایین ترین دستمزد و طولانی ترین زمان کار در روز رسم رایج بود. زمان متوسط کار در روز در صنایع نساجی ده ساعت و در کارخانجات پنبه پاک کنی یازده تا چهارده ساعت بود و سرمایه داران میکوشیدند کارگران را در ازای مزد کم تا حد امکان استثمار کنند. به گفته میلیسپو، کارگران ضرابخانه روزانه 11 تا 11.5 ساعت کار میکردند. بنابراین حد متوسط ساعات کار روزانه را در آن سالها ی 20 و 30 میتوان بین 10 تا 12 ساعت محسوب داشت. ساعات روزانه کار در موسسات شرکت نفت نیز از 10 تا 12 ساعت بود. کارگران درازای مزد ناچیز مجبور بودند در شرایط بسیار سختی کار کنند. در صنایع نساجی ایران سرمایه داران مستقیما بودجه مربوط به سیستم های حفاظتی و بهداشتی کارخانجات را صرفه جوئی میکردند. هوای کارخانجات از غبار و بخار اشباع بود اما سیستم تهویه هوائی وجود نداشت. کارگران نفت بخصوص در شرایط بسیار سختی عرق میریختند. 99% کارگران از شرایطی که شرکت میبایست برای آنان تامین کند محروم بودند. شرایط کار در کارگاههای قالی بافی حقیقتا اسفناک بود. این کارگاهها که غالبا کف شان خاکی بود نور کافی و وسیله تهویه هوا نداشتند و محلشان بیشتر به زیر زمین شبیه بود. بسیاری از زنان اطفال شیر خوار خود را نیز همراه میاوردند و آنان را کنار دستگاه روی پارچه ای جای میدادند. کارگران بخاطر انجام کار بیشتر غالبا همان جا پشت دستگاه غذا میخوردند.
شرایط کار کارگران ساختمان راه آهن، کارخانجات پشم پاک کنی، پنبه پاک کنی و دیگر کارگاهها بهتر از این نبود. از اینها گذشته کارگران پس از کار مشقت بار و طولانی روزانه هم به علت شرایط مسکن امکان استراحت و تجدید نیروی جسمانی را نداشتند. بافندگان تهران خانه نداشتند و خانه بدوش بودند و چون قدرت نداشتند با مزد ناچیز خود لباس و کفش و کلاه تهیه کنند. بیشتر به ولگردان خیابانی شبیهه بودند. کارگران نه تنها به سبب کمی دستمزد نمی توانستند خانوادهاشان را از ده به شهر بیاورند بلکه حتی برای خود نیز قادر به کرایه اتاقی نبودند. دهها هزار کارگر نفت نیز از لحاظ مسکن در شرایط بسیار بدی بسر میبردند. کارگرانی که در شرکت نفت مشغول به کار میشدند میبایست شخصا برای خود مسکن بجویند. ارتفاع خانه های کارگری حومه آبادان از قد معمولی انسان کوتاهتر بود. تازه تعداد این خانه ها هم به اندازه ی کافی نبود و فقط میتوانست بخش کوچکی از کارگران را مسکن بدهد.
مساکن شرکت نفت نیز مختلف بود: انگلیسی ها در ویلاهای جداگانه و یا در آپارتمانهای وسیع و مجهز زندگی میکردند. ایرانیانی که جزو گروه اول محسوب میشدند در مناطق ویژه ای که برایشان ساخته شده بود زندگی میکردند و کارمندان و متخصصین متعلق به گروه دوم در شرایط مسکنی بدتری قرار داشتند. تنها خارجیان بودند که در همان آغاز شروع به کار در شرکت خودبخود خانه دریافت میکردند. کارگران و کارمندان محلی میبایست در نوبت بمانند و حتی کارگران ماهر نیز گاهی تا 30 سال میبایست برای دریافت خانه انتظار بکشند! کارگران نه تنها با مزد کم ساعات طولانی در شرایط بد و بدون وجود سیستم حفاظتی کار میکردند بلکه از هیچ نوع مساعدت طبی و بهداشتی نیز برخوردار نبودند.
وضع کارگران قالی باف به خصوص سخت غم انگیز بود. زردی صورت، خمودگی، ضعف جسمی مشخصه هر کارگر قالیبافی را تشکیل میداد. کار نشسته طولانی در شرایط بسیار ناجور بر ارگانیزم اطفال و بخصوص زنان اثر میگذاشت تا حدی که 75% آنان زایمان اول را میبایست به طور غیر طبیعی و با عمل سزارین از سر بگذرانند. کارگران قالی باف غالبا به امراض سل و رماتیسم مبتلا بودند. فقدان لوله کشی آب و مجاری بهداشتی فاضلاب، تاریکی کارگاهها، ناآگاهی بهداشتی مردم، بی بهرگی از خدمات طبی و بهداشتی به گسترش این امراض کمک میکرد.
کارگران نفت معمولا از جراحات وارده در موقع کار زجر میکشیدند که این خود نتیجه عدم توجه کارفرمایان به استفاده از سیستمهای حفاظتی بود. معمولا کارگرانی که به هنگام کار جراحات سخت پیدا میکردند به سادگی تمام از کار اخراج میشدند و شرکت حقوق استمراری به آنها نمیداد که هیچ حتی یک حداقل مساعدت مالی برای یک بار نسبت به آنها نیز خودداری میکرد. شرکت نفت بر طبق قرارداد امتیاز موظف بود در حیطه فعالیت خود برای کارگران خدمات طبی و بهداشتی رایگان تامین کند اما در سراسر منطقه فعالیت شرکت یک زایشگاه و در برخی مناطق حتی یک قابله هم نبود. در حالی که کارکنان اروپائی آن از کمکهای طبی و بهداشتی همه جانبه ای برخوردار بودند. کارگران سالخورده و آنهائی که بر اثر تصادف ناشی از کار قادر به ادامه شغل خود نبودند هیچ گونه تامین نداشتند.
سطح آموزش کارگران ایران نیز بسیار اسفناک بود. اکثریت کارگران ایرانی بیسواد بودند و تعداد بیسوادان بخصوص در زنان سر به فلک میزد. کودکان پیش از رسیدن به سن تحصیل در کارگاهای قالی بافی و کفاشی و جز اینها فرستاده میشدند و برای تمام عمر بیسواد باقی میماندند. کارگران از ابتدائی ترین حقوق محروم بودند و مورد همه گونه تحقیر و توهین قرار میگرفتند. زندگی کارگر از آغاز شروع به کار تا زمان اخراج یا مرگ تابع خود کامگی صرف کارفرما بود. در شرکت نفت که بخش اعظم کارگران صنعتی ایران را در بر میگرفت موانع نژادی و تبعیض نژادی کاملی وجود داشت که حتی موارد استفاده از اتوبوس ها و استراحت گاههای جداگانه را نیز شامل میشد. انگلیسی ها به کارگران ایرانی به عنوان نژاد پست تر نگاه میکردند و آنان را دشنام میدادند.
شیوه معمول استخدام و اخراج کارگران به مدیران شرکت نفت امکان میداد که کارگران "حرف نشنو" را بی هیچ درد سری اخراج کنند. این سیاست در ضمن برای شرکت نفت منافعی در بر داشت. شرکت نفت میبایست به هر کارگر اخراجی در ازا هر سال سابقه کار او حقوقی معادل یک هفته بپردازد. در نخستین سالهای پس از جنگ دوم جهانی 60% از کارگران اخراجی حتی یکسال سابقه کار مداوم نیز نداشتند و در نتیجه بدون پرداخت دیناری وجه اخرج شده بودند و فقط 28% کارگران اخراجی آن سابقه یک ساله داشتند. شرکت نفت با سیاست اخراج حساب شده کارگران هدف دیگری را نیز دنبال میکرد و آن پیشگیری از اتحاد و تشکل کارگران در مبارزه با سرمایه داری بود.
شرایط پیدایش و شکل گیری طبقه کارگر ایران باعث شد که این طبقه همگون و یک پارچه نبوده عادات و خرافات مذهبی را تا اندازه ای در داخل خود حفظ کند. سال 1918 در اثر اعتصاب کارگران چاپخانه های تهران دولت قانونی از تصویب مجلس گذراند که طبق آن مدت کار روزانه 8 ساعت و اتحادیه های صنفی به رسمیت شناخته شد. اما این قانون هرگز به اجرا در نیامد. در سال 1924 کوشش شد تا مسائلی از قبیل حفاظت کار، برقراری قانون 8 ساعت کار روزانه، بهبود شرایط کار، ممنوعیت استخدام دخترانی که سنشان از 12 سال کمتر باشد و جز اینها مطرح شود. در ژوئن سال 1926 نخستین جلسه کمیسیون مطالعه اساسنامه رابطه کارفرما با کارگر تحت نظر وزارت کار و خدمات اجتماعی تشکیل شد. این کمیسیون در اواخر ماه ژوئیه به کار خود خاتمه داد و پروژه تنظیمی خود را تسلیم شورای وزرا کرد. لیکن این پروژه به فراموشی سپرده شد و کارگران چون سابق بدون قانون کار ماندند. شرکت نفت که قوانین ویژه خود را نسبت به کارگران اجرا میکرد با تمام وسایل مانع تصویب قانون کار توسط مجلس میشد. زمانی که کارگران شرکت نفت در سال 1927 موفق شدند خواسته های خود را مبنی بر هیئت منصفه مرکب از نمایندگان و دولت ایران، برقراری 8 ساعت کار روزانه در زمستان و 7 ساعت در تابستان و تعیین حقوق حداقل به میزان 12 تومان در ماه و غیره را به گوش مجلس برسانند. این خواسته ها در اثر پافشاری شرکت و دخالت دولت به تصویب مجلس نرسید.
رشد صنایع کارخانه ای که با ازدیاد تعداد کارگران همراه بود و نیز گسترش جنبش کارگری تصویب قانونی را لازم میآوردکه روابط میان کارفرمایان صنعتی و کارگران را تنظیم کند. این کار در سال 1936 با تصویب قانون "شرایط تاسیس موسسات و کارخانجات در ایران" انجام گرفت. در این قانون حق مرخصی با استفاده از حقوق برای زنان باردار، تشکیل صندوق بازنشستگی، اقدام برای بهبود شرایط بهداشتی کار، تامین لباس کار، تاسیس کودکستان در جنب کارخانه و غیره پیش بینی شده بود. در عین حال این قانون از محدود کردن ساعات کار روزانه و تضمین حداقل مزد و جز اینها سخنی نمیگفت و در عوض تصریح میکرد که "کارگر باید از اعتصاب یا اقدامات دیگری که روند تولید کارخانه را مخشوش کند خوداری ورزد" هدف این قانون مطیع ساختن کارگران و جلوگیری از مبارزه آنان بر علیه طبقات حاکمه کشور بود. و اما حتی این قانون کار بسیار محدود را میتوان به مثابه عقب نشینی محافل حاکمه ایران در مقابل طبقه کارگر تلقی کرد.
با ورود جامعه به مناسبات سرمایه داری و تضعیف نظام کهن فئودالی در ایران طبقه ای متولد شد که از رهگذری از فقر و مبارزه علیه آن به اشکال متفاوت می گذرد که این طبقه در طی دوران مبارزه با تغییرات کمی و کیفی حاصل از توسعه مناسبات سرمایه داری و مبارزه کارگران علیه فقر مفرط تحمیل شده از سوی سرمایه داران متکامل شده و افق جدیدی را با ارائه برنامه های مبارزاتی و اجتماعی ارائه داده است.
طبقه کارگر ایران با مبارزه خود در تشکلهای مختلف که حاصل بینش و دارا بودن افق کارگری در مقاطع زمانی مختلف بوده، با تاثیر گذاری بر جامعه و تاثیر پذیری خود طبقه از کشاکش طبقاتی و تاثیر از دیگر جنبشها ی فکری و عینی خارج از مرزها، در هر دوره افق متکامل شده انسانی از خود و جامعه ارائه داده است. این سیر و تحول با متشکل شدن در جنبشهای عینی و قابل لمس و نه ذهنی سیری رادیکالتر پیدا کرده است و در هر دوره بنا به افقی متکاملتر و برنامه ای پیشروتر ظرف مبارزه ونهایتا تشکل کارگری درخور را میطلبیده است. بنابراین لازم دانستم که با توجه به مقاله ای که گذشت تکوین این مبارزه در تشکلهای کارگری را بشکل آماری بررسی کنم و لزوم هر شکلی از وجود تشکلهای کارگری را در مقاطع زمانی بررسی کنم.*